جدول جو
جدول جو

معنی سخت شدن - جستجوی لغت در جدول جو

سخت شدن
(نَ / نِ دَ)
دشوار شدن. مقابل آسان شدن. شدید گشتن:
بروزی کجا سخت شد کارزار
همه بخردان خواستند زینهار.
فردوسی.
، استوار شدن. محکم شدن. مقابل سست شدن:
پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد
گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس.
سعدی.
در دام غمت چو مرغ وحشی
می پیچم و سخت میشود دام.
سعدی
لغت نامه دهخدا
سخت شدن
دشوارشدن، مشکل شدن، پیچیده شدن، سفت شدن، جامد شدن، خطرناک شدن، وخیم شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سخت شدن
يصبح صعبا
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به عربی
سخت شدن
Congealment
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سخت شدن
congélation
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سخت شدن
凝固
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سخت شدن
Erstarrung
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
سخت شدن
заморожування
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سخت شدن
zamarzanie
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
سخت شدن
凝固
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به چینی
سخت شدن
congelamento
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سخت شدن
congelamento
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سخت شدن
congelación
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سخت شدن
bevriezing
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به هلندی
سخت شدن
donma
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سخت شدن
जमना
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به هندی
سخت شدن
pembekuan
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سخت شدن
응고
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به کره ای
سخت شدن
קְרוּבָּה
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به عبری
سخت شدن
جمنے کا عمل
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به اردو
سخت شدن
জমাটবদ্ধতা
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
سخت شدن
การแช่แข็ง
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
سخت شدن
застывание
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به روسی
سخت شدن
kujifungia
تصویری از سخت شدن
تصویر سخت شدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخت شدن
تصویر اخت شدن
مانوس شدن، اخت آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخت شدن
تصویر لخت شدن
لباس از تنش درآوردن، برهنه شدن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ گِ رِ تَ)
از میان شدن طلبی بعلت افلاس یا فرار مدیون و امثال آن. از میان بشدن وامی برای ورشکستگی مدیون و جز آن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به سوخت شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
هموار و مساوی شدن و در دندانهای اسب علامت پیری است اسب را. رجوع به تخت شود، در افیون و تریاک، کنایه از کمال نشئه مند شدن. (از آنندراج) :
از محتسب نداریم مانند می کشان باک
داریم پادشاهی چون تخت گشت تریاک.
اسماعیل (از آنندراج).
- تخت شدن دماغ، چاق شدن دماغ از نشأه و مطلق رسیدن دماغ. (آنندراج). تخت شدن افیون. (مجموعۀ مترادفات) :
ننوشم تا شراب از عیش دوران بی نصیبم من
دماغم تخت در وقتی که شد اورنگ زیبم من.
قبول (از آنندراج).
چو نیست تخت دماغت سخن مگو تأثیر
که شاه بیت بلند تو باب اورنگ است.
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لخت شدن
تصویر لخت شدن
سست و بیحال شدن، همه لباسها را از تن بیرون کردن برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوخت شدن
تصویر سوخت شدن
از بین رفتن نابود شدن یا سوخت شدن مطلب. پرداخت نشدن طلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست شدن
تصویر سست شدن
از کار افتادن، ضعیف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت شدن
تصویر تخت شدن
دراز کشیدن، یا تخت شدن دماغ. چاق شدن دماغ از نشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخت شدن
تصویر اخت شدن
سازگار و دمساز شدن با کسی آرام گرفتن با کسی ماء نوس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت شدن
تصویر تخت شدن
((~. شُ دَ))
هموار شدن، به غایت نشئه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخت شدن
تصویر اخت شدن
((اُ. شُ دَ))
مأنوس شدن، انس گرفتن
فرهنگ فارسی معین